blog*spot

عـــلـــــي













فهرست وبلاگهاي فارسي




گويا


اشعاري كه مي خوانم




لامپونويس فارسي

ا.يشايايي














This page is powered by Blogger. Isn't yours?
Sunday, July 28
 



Dave Mathews Band



الان مشغول گوش دادن البوم جدید گروه Dave mathews band هستم بنام Busted stuff. توی سی دی شون کا ر تبلیغاتی هم کردن:بروشوری گذاشتن که تمام کالاهای این گروه تبلیغ شده.از انواع لباسها و تی شرت با مارکهای مختلف انها گرفته تا پوسترهای گروه.DVD بعضی از اهنگاشون هم داخله این جعبشونه(جمعا یک CD ویک DVD). اما در مورد البوم گروه باید بگم از کار قبلیشون بهتر بنظر میاد.اهنگهای: Bartender-Where are you going-Busted stuff--Grey street-ِDigging a ditch-Captain-Grace is gone- به نظر من از شاهکارهای این البومه. کل البوم11 اهنگ داره و 55 دقیقه است و یک اهنگ بدون کلام هم بنامه:Kit Kat jam داره. صدای خواننده اصلی گروه : Dave Mathews یک جورهایی ادم رو یاده Peter Gabriel میندازه. گروه ساله1991 پایه گذاری شد و الان از 5 نفر تشکیل شده. این 11 امین البومه این گروهه(با در نظر گرفتن البومهای Live گروه). 3.5 ستاره از 5 ستاره. به طرفداران سبک Soft Rock توصیه گوش دادنشو میکنم.



Saturday, July 27
 
یادمه خونمون دمه مصلی بود و به خاطر نماز عید فطر همیشه راههای دم خونمون تو اون روز بسته میشد.کلی به خودمو مامان و بابام فحش میدادم که چه جایی زندگی میکنیم!(حالا یکی نبود بگه یه روز که هزار روز نمیشه).حالا اینوره دنیا به خاطر پاپ و مراسمه مربوطه فردا و پس فردا خیابونهای اطراف خونم بازبسته میشن!!



Friday, July 26
 
اهالی یک باره دیگه سلام.میخواستم یاداوری کنسرت
Super tramp رو برای اهالی امریکای شمالی بکنم داخل سایتشون
www.supertramp.com
چک کنید.



Sunday, July 21
 

پـنـــــــجـــــــره


.............................................................................................................................
از فروغ فرخزاد

.............................................................................................................................



يك پنجره براي ديدن.
يك پنجره براي شنيدن.
يك پنجره كه مثل حلقه چاهي
در انتهاي خود به قعر زمين مي رسد
وباز مي شود به سوي وسعت مكرر مهرباني اين آسمان آبي رنگ.
يك پنجره كه دستهاي كوچك تنهايي را
از بخشش شبانه ي عطر ستاره هاي كريم
سرشار مي كند.
و مي شود از آنجا
خورشيد را به غربت گلهاي شمعداني دعوت كرد.
يك پنجره براي من كافي ست.

من از ديار عروسكها مي آيم
از زير سايه هاي درختان كاغذي
در باغ يك كتاب مصور
از فصلهاي خشك تجربه هاي عقيم دوستي و عشق
در كوچه هاي خاكي معصوميت
از سالهاي رشد حروف پريده رنگ الفبا
در پشت ميزهاي مدرسه ي مسلول
از لحظه اي كه بچه ها توانستند
بر تخته حرف ”سنگ“ را بنويسند
و ”سارها“ي سراسيمه از درخت كهنسال پر زدند.

من از ميان ريشه هاي درختان گوشتخوار مي ايم
و مغز من هنوز
لبريز از صداي وحشت پروانه اي ست كه او را
در دفتري به سنجاقي
مصلوب كرده بودند.

وقتي كه اعتماد من از ريسمان سست عدالت آويزان بود
و در تمام شهر
قلب چراغهاي مرا تكه تكه مي كردند،
وقتي كه چشمهاي كودكانه ي عشق مرا
با دستمال تيره ي قانون مي بستند،
و از شقيقه هاي مضطرب آرزوي من
فواره هاي خون به بيرون مي پاشيد.
وقتي كه زندگاني من ديگر
چيزي نبود، هيچ چيز به جز تيك تاك ساعت ديواري
دريافتم كه بايد
بايد
بايد
.... ديوانه وار دوست بدارم.
يك پنجره براي من كافي ست
به لحظه ي آگاهي و نگاه و سكوت.

اكنون نهال گردو
آنقدر قد كشيده كه ”ديوار“ را براي برگهاي جوانش
معني مي كند.
از آينه بپرس
نام نجات دهنده ات را.
آيا زمين كه زير پاهاي تو پوسيده است
تنهاتر از تو نيست؟
پيغمبران رسالت ويراني را
با خود به قرن ما آوردند.
اين انفجارهاي پياپي
و ابرهاي مسموم
آيا طنين آيه هاي مقدس هستند؟
اي دوست، اي برادر، اي همخون
وقتي به ماه رسيدي
تاريخ قتل عام گلها را بنويس.

هميشه خوابها
از ارتفاع ساده لوحي خود پرت مي شوند
و مي ميرند.

من شبدر چهار پري را مي بويم
كه روي گور مفاهيم كهنه روئيده است
آيا زني كه در كفن انتظار و عصمت خود خاك شد
جواني من بود؟

آيا دوباره من از پله هاي كنجكاوي خود بالا خواهم رفت
تا به خداي خوب كه بر پشت بام خانه قدم مي زند
سلام بگويم؟

حس مي كنم كه وقت گذشته است.
حس مي كنم كه لحظه ي سهم من از برگهاي تقويم است
حس مي كنم كه ميز فاصله ي كاذبي ست در ميان
گيسوان من و دستهاي اين غريبه ي غمگين.
حرفي به من بزن
حرفي به من بزن
آيا كسي كه مهرباني يك جسم زنده را به تو مي بخشد
جز درك حس زنده بودن از تو چه مي خواهد؟

حرفي به من بزن.
من در پناه پنجره ام
با آفتاب رابطه دارم.



 
سلام

من آمده ام