حالا بي تو
هر شب با همان دمپايي ابري
تنها به سمت خاطره هاي باراني ميروم
و برميگردم.
حالا بي تو
دست هاي خالي ام را
گريه ها پر ميکنند
رو راست بگويم
بعد اين همه سال دوري
هنوز نه آوازي بلدم،
نه رقصي،
اينجا عشق
پايان خوش فيلم هاي هندي را ندارد!
"ش. ب."
..................
دلم براي کسي تنگ است
که آفتاب صداقت را
به ميهماني گلهاي باغ ميآورد
و گيسوان بلندش را
به بادها ميداد
و دستهاي سپيدش را
به آب مي بخشيد
دلم براي کسي تنگ است
که چشمهاي قشنگش را
به عمق آبي درياي واژگون مي دوخت
و شعرهاي خوشي چون پرنده ها مي خواند
دلم براي کسي تنگ است
که همچو کودک معصومي
دلش براي دلم ميسوخت
و مهرباني را
نثار من ميکرد
دلم براي کسي تنگ است
که تا شمال ترين شمال
و در جنوب ترين جنوب
هميشه در همه جا
- آه با که بتوان گفت
که بود با من و
- پيوسته نيز بي من بود
و کار من ز فراقش فغان و شيون بود
کسي که بي من ماند
کسي که با من نيست
کسي...
- دگر کافي ست
"ح. م."