سفر تعبيير تمام ترس هاست
مي فهمي؟
و تنگدستي سرنوشت ماست.
مادر مي گفت:
مرد که گريه نمي کند،
تنها من مي دانم
که تو چراغ شب شعرهايم هستي،
به کسي نگو
من از تاريکي مي ترسم.
از
ا.آقايي
..........................
گاهي به غرب
گاهي به شرق.
من آسمانم را
کجاي اين سرزمين پهناور
بايد بجويم آخر؟
پشت پيشخوان همين فلات
روزگاري
تنها نشسته بودي،
اما وقتي که بي صدا و بي نگاه
از جغرافياي ذهنم مي گذري
دلم ميخواهد
جغرافياي جهان را
به هم بريزم.
از
ا.آقايي
.............................
ديدن يه فيلم خوب بنام "ديوانه اي از قفس پريد" با بازيهاي زيباي پرويز پرستويي، علي نصيريان و نيکي کريمي چسبيد!سالها قبل فيلم "زشت وزيبا" را از
احمد رضا معتمدي را ديده بودم که آنهم در آنموقع بنظرم زيبا بود.در اين فيلم جديد
معتمدي چقدر روان به افتضاح کشيده شدن دنياي قضاي اين کشور را به تصوير کشيده!
................................
اين تنيس روزهاي سه شنبه چه کمکي در اين شهر شلوغ بمن ميکنه.
................................
هميشه وقتي به مرحله عمل مي رسه، دست و دلم ميلرزه! حالا که ميخوام خونه را تغيير قيافه بدم، دلم براي تمام گذشته هام در اون خونه تنگ ميشه!
..............................
اگر یه موزيک ديمبُلو دامبولي آرام و قشنگ ميخواهين آلبوم
نميشه از
مجيد رضا زاده مي چسبه.
