عجب فيلمي بود اين فيلم
نفسِ عميق.پرويز شهبازي کار شاهکاري را ساخته که به دیدنش مي ارزه.بازيهاي زيبا ي دو پسر بازيگر اصلي فيلم چسبيد.
به قول شاعر، آه!
.................................
دارم ميرم. پس فردا.بخدا حلاليت حلاليت!
.............................
خوب شد اين آخرين تنيس را بردم!
.............................
نمي دانم که اي
نمي دانم چه اي
همين که آوازت
شب را نيلي مي کند کافي ست.
از
ق. قاضي نور
...................
يه مشت کتاب باحال گرفتم و يه کادو زيباتر!
......................................
انتخابات استاني انتاريو نزديک است. خيلي دلم مي خواست اونجا بودم براي راي دادن(گرچه من خودم را نيمچه کبکي هم ميدونم!). يک انتخابات درست و حسابي که ديگه شوراي نگهبان ندارد که هر کس را که دلشون خواست معرفي کنند. حزبهاي مختلف با ايده و نظرات واضح و مشخص.
ليلا در اين مورد نوشته منم مي خواستم بگم ليبرال ولي متمايل به NDP ! بقيه که بايد برن بوق بزنن!
.................................
پاييز رنگ مرا بخود گرفته است
و دارم با آخرين نفسهاي زرد
بر خاک مي افتم
تا به تمامي عريان شوم
از اين
حياتِ وحش سرد.
..................
لباس زردِ سپور گواه ست
اين بوي بد
بوي زندگي ست که از ميانِ سطل هاي زباله به مشام مي رسد
ديشب
دوباره تمام زندگي ام را به جان کاغذ ها ريختم
و امروز
وقتي سپور به در کوفت
گفتمش:
اين بار مرا ببر که بو گرفته ام ديگر.
از
ا. رشوند
......................................
بقول دوستي اين زيباييهاي کوچک تو بدرد نمي خورد، تو يک شر بزرگ مي خواهي!!
......................................
Sacred Love!