blog*spot

عـــلـــــي













فهرست وبلاگهاي فارسي




گويا


اشعاري كه مي خوانم




لامپونويس فارسي

ا.يشايايي














This page is powered by Blogger. Isn't yours?
Wednesday, October 8
 
روز هفتم،دوشنبه- خداحافظي
مسجدالنبي، مسجد النبي وفقط مسجدالنبي!روز آخر بود و مي دانستم که ديدار بعدي شايد زمانها طول بکشد.از ديدار قبلي تا اين ديدار 9 سال طول کشيد و از اين ديدار تا ديدار بعدي ، خدا ميداند.تمام روز را در کنار عشق بوديم و مشغول معاشقه کردن!کاش او را ميديدم!شب را درباغي از باغهاي بهشت در کنار ديگر عشاق در چند قدمي آنجايي که سالهاي سال قبل،ابولبابه پاک باخته براي توبه از گناه خود، خود را به درختي بسته بود طي کردم. اکنون آن محل ستون توبه نام گرفته و گويي هنوز هم در اين روضه رضوان صداي استغاثه او ميآيد.چقدر سخت بود شبِ آخردر کنارِ تو بودن.
آخر شب،بعد از بيرون شدن از حرم، باباها را به يک پيتزا ددر پيتزا هات در خيابان ابوبکر صديق دعوت کرديم، جاي شما خالي بود.(نه انگار در جاهاي ديگه نبوده!)
ديدن Hurvy's, McDonald,Donnut House و Pizza Hut در اينجا هم من را به كجاها نبرد! اين فرانجايزهاي غربي تا كجاها كه نفوذ نكردند.
...............................................................................
روز هشتم،سه شنبه-وداع يا مدينه النبي

صبح را خوابيدم.اماظهر را نتوانستم طاقت بيارم و در اون گرما دوباره خودم را به صف نمازگزاران ظهر رساندم در کنار او.
عصر پوشيدن لباس احرام بود. لباس از دو تکه پارچه(حوله) سفيد ساده که هيچ چيز ندارد تشکيل شده است. رفيق ما که حتي براي پوشين اين لباس ساده با اون کاري که با خودش در حمام کرد دچار مشکل بود!!
اما خداحافظي از اين شهر زيبا و جمع دوستان و محمد م چقدر سوزناک بود، گريه همه در آمد.
غروب مسجد شجره که در 15 دقيقه اي مدينه قرار دارد بوديم و سپس نيت و حرکت به سوي کعبه . رنگ خدا چگونه است؟
بسوزي! عجب اين وداع سوزناک بود!از عشق جدا شدم و بسوي قبله عشاق در حرکتيم.
لبيک، الهم لبيک، لبيک لا شريک لک لبيک، ان الحمدوالنعمه لک و الملک، لا شريک لک لبيک.
(رفيقم بهم گفت اولين بار که اين جمله را شنيده و نحوه خواندن وحالت مردم را ديده، ياددعاهاي سرخپوستي افتاده!)
الان در اتوبوسها هستيم و در حال حرکت و قدم به قدم نزديک تر. دوباره دلهره دوباره ترس دوباره....

و دوباره عشق اغاز شد...