blog*spot

عـــلـــــي













فهرست وبلاگهاي فارسي




گويا


اشعاري كه مي خوانم




لامپونويس فارسي

ا.يشايايي














This page is powered by Blogger. Isn't yours?
Sunday, November 2
 
هيس!
لطفاً ساکت باش
يک پرنده ميخواند
در صبحي بي سلام

گره گاهِ تن واره هاي تُند
گام هاي تيز
آفتابِ گُم

راه هاي بي جهت
دست هاي بي جفت

صداي زنجره
خط فاصله-
زنجير

زن در آينه گفت:
آي...ليلاي بي دليل
خيره بر خورشيدِ ممنوع
پشتِ عينک دودي
هنوز گريه مي کني؟

ديري ست دور از اينهمه مجنون
عشق ايستاده است
پشتِ چراغ قرمز قرن

وسنگ
سنگ
سنگ نثارِ تو
که در پيراهنِ سياهِ روز
زيرِ چترِ آبيِ شعر
بر چراغ
و
آب
و
آيينه
عاشقي هنوز
از ف. هومان فر
........................
غروبي که ميشد در يک حلقه آفتاب
سرِ يک ميز با دوفنجان انکار شود
چرا؟ چرا هميشه ما آسمان روز را ابري ميکنيم
با دو چشمي که پيِ گريه ميگردد در دايره اي که دور، دورِ ما نيست مرگ زندگي ست
دستِ کدام دوست را گرفته بودي که افتادي؟
دست کدام دوست را بگيرم که نيفتم
مي چرخم، مي چرخم و در اين سرگيجه سياه بر سر مي کشم که نباشم که نبينم ستاره هاي تو به آسمانِ ديروز چسبيده اند
در دايره اي که دور، دورِ تو نيست
نوبت من است که ماه را خاموش کنم تا تو در سياهي تنها نباشي
از ف. هومان فر
.........................
دليل
چشم ها جاي ديگري ست
پشت سر شايد
برگشته ام که نگاه ام را بر دارم
از ديروز
و جاده اي که بر مي گردد
با غباري از مسافرانِ رفته
از ف. هومان فر