حکايت به اين شهر آمده بودم که خودم را بنويسم اما او که نيست شهرتان غروبِ دلِ من است اين خيابانهاي بي سر و ته، با اين همه سفيدي هيچ چيزش آشناي من و او نيست "من راهِ مهمانخانه را گم کرده ام" علي Comment