blog*spot

عـــلـــــي













فهرست وبلاگهاي فارسي




گويا


اشعاري كه مي خوانم




لامپونويس فارسي

ا.يشايايي














This page is powered by Blogger. Isn't yours?
Sunday, March 7
 
با اينکه در فرودگاه خودمان نشستم و دارم مينويسم ولي در خاک آمريکام!
بي هيچ انگشت نگاري، بدون هيچ registration اي وارد اين خاک شدم! بابا اين عيد نوروز خودمون چه کارها نميکنه! افسر مسئول Robin، بهايي درآمد و کلي بهم تبريک سال گفتيم و ازم پرسيد چه ميبرم (با دوچمدون و ساک بزرگم و ساک کامپيوترم) و گفتم همش کادو براي پسر و دختر خواهرم و خواهر و برادرم هست و ازم پرسيد چه مدت ميخواهي بماني؟(دلم ميخواست بهش بگم براي هميشه، خسته شدم از در بدري، ميخواهم بمانم براي هميشه ..) اما گفتم بليط برگشتم براي يکماه و نيمه ولي شايد زودتر برگشتم. پرسيد چکاره اي؟ گفتم مهندس سيويل و گفت کار ميکني؟ گفتم ميکردم!! ولي الان نه! و بعد من گفتم که دوستام ميگفتن که انگشت نگاري مي شي و براي همين الان اينهمه زود اينجام. گفت ديگه نه!! تو ديگه کانادايي هستي!!و بعد از دوستش که بهايي بود و چه مشکلاني در ايران داشته و آخر سر از نيوزيلند در آورده و در آنجا با يکي ازدواج کرده گفت و من بياده دوست خوب بهايي مونتراليم افتادم که مدتهاست ازش خبر ندارم.و done !!مهر admitted در پاسپورتم خورده شده بود. من وارد آمريکا شدم بدون هيچ توضيح اضافه تري!! يادم ميآيد اون دفعه اول که ميخواستم وارد آمريکا شوم چقدر هول بودم! و چه عکس برداري و انگشت نگاري از من و او شد! و الان در کنار بار پيشخوان بار داخلي بياد پياله مشغول سفارش هستم!! ز اين راحتتر ميشد؟ و من به فال نيک ميگيرم. يعني بعد از بيست سال من و برادر و خواهرم عيد نوروز کنار هم خواهيم بود؟
Welcome To America!!! Welcome to the board!
و من اين سه ساعت را چکار کنم؟!
آخرين بار که وارد اين کشور مي شدم سه سال و سه ماه پيش بود و بعد از اون دوران سخت و ناراحتيم و چه گيج بودم اون موقع. و الان دوباره گيجم ولي اون کجا و اين کجا!!
اول از همه مجبور شدم بخاطر دو چمدان سنگينم کلي پول اضافه بار بدهم. اينجا پرواز از کانادا به آمريکا يه جورايي بين داخلي و خارجي حساب ميشه!! دو چمدان هر کدام 25 کيلو که تا 100 پوند هم ميشود اضافه بار داد و يک ساک دستي 18 کيلو و يک ساک Laptop بار مجاز حساب مي شوند و من که overload بودم!
………………………………
اين چند روز آخر خداحافظي سخت بود، سخت! از همه قول ميگرفتم که اگر اونطرفها ماندني شدم بايد بيايند. اما ديدن همه در اين چند روز هم جالب بود.
.......................
ياد بگيرم بجاي ليتر بگم گالن و بجاي سانتيگراد بگم فارنهايت و بجاي سانتيمتر بگم اينچ و بجاي متر بگم فوت و بجاي کيلو بگم پوند وبجاي ....!!!
........................
و الان در Minneapolis هستم و منتظر پرواز بعدي. هوا ابري و برفيست. اين شهر يکي از سردترين شهرهاي اين کشور است. تنسي ناکسيدو و چاملي هم اهل اين شهر بودند!! اين آقاي ووپي رو پيدا نکردم که با کمک اون تخته سياه سه بعدي اش برام بگه چه بايد بکنم! خوب شروع کردن به سوار کردن.
Welcome to san diego!!