آمدن،
رفتن.
حالا ديدي زندگي چه ساده است؟
مثل خيال که مي آيد و مي رود.
تنها در اين ميان
من و توايم که درگير افعال شده ايم.
از
ا. آقايي
......................................
اپيزود آخر اين مجموعه سريال Friends که با اين قسمت پس از ده سال به پايان رسيد به من چسبيد. براي من اين سريال که همزمان با آمدنم به اين طرف دنيا پنجمين فصل خود را مي گذراند يه جورايي فضا و رفتارهاي آدمهاي اينجايي ها را نشونم مي داد. در اين مدت پنج سال از معدود سريال هايي بود که تقريبا بصورت مداوم پي گيرش بودم.در تک تک آدمهاي اين سريال مي توانستم رفتارها و اخلاق هاي خودم را ببينم و يه نوع همزاد پنداري باهاشون پيدا مي کردم. يه موقعهايي رفتار Russ را عين رفتارهاي خودم ميديدم و زماني ديگر رفتارهاي Joey ! برخوردها و اعمال Rachel بطور مشخص ياد آور همپيمان پيمان شکسته ام بود و رابطه Monica و Chandler را عين رابطه زندگاني خودم ميافتم.
و امشب اين مجموعه پس از ده سال به پايان رسيد مثل خيلي از زندگي ها!
.............................
من يه اشتباه کردم و اون اينکه ديروز روز ملي مکزيکي ها نبود، روز پيروزي آنها در نبرد با فرانسوي ها(!) بود.!
؟!Il y avait un guerre que les francais etaient perdu ici
.......................................
بوي عطر تو امروزدر شرکت چه کرد با من؟!
.........................................
بي دليل آسمان ابريست.
بي دليل باران مي بارد.
بي دليل دلتنگ شده ام.
در اين ازدحام فکر و قهر و دغدغه
بي دليل شعر مي گويم.
ملامتم مکن،
من که دريا نيستم.
من تنها شاعري هستم تهيدست
که به بهانه ابر و باران و قهر
شوريده مي شود
و شعر مي گويد.
از
ا. آقايي