دوست داشتم، سيبي بودم، آويزان از درخت
و دستي با تمام عشقهايش، دورم حلقه مي زد
شفاف مي شدم، با گلهاي بهاريِ دامنِ دخترک
و گاز نزده، نذر يک عشق بودم
آنگاه که با شتاب، در جيب او پنهان مي گشتم
از حرارت شرمش، قرمزتر مي شدم
در گرگ و ميشِ قابِ پنجره هاي باز
رها بين زمين و آسمان
در دست عاشقي بودم
بويم که مي کرد
نذر دختر اَدا مي شد...
از ا. حسن زاده
..............................
ديگه داره شرکت رفتنم در شنبه ها، عادتم مي شه!تمام وقتم داره در اين شرکت مي گذره.يه جورايي هم من رو ياده اولين شرکتهاي کاريم در ايران ميندازه، با همون شلوغ پلوغي و...عجب شنبه اي بود: شرکت ، ماشين، موبايل...
.............................
دو هفته ديگه فستيوال جاز اينجا شروع مي شه! ياد مونترال بخير!
.............................
اين هفته سه آلبوم جديد از Lenny Kravitz:Baptism, Alanis Morissette:So Called Chaos و George Micheal:Patience در اينطرفها پخش شد.
...............................
اينجا هم خلافکاري مگر خلافش ثابت بشه!
............................
هر چه منتظر شدم نيامدي، مثل هميشه، و دوباره تنها در شلوغي موزيکها و صداهاخودمو گم کردم تا کسي نفهمه منتطرت بودم.
...........................
من در کدام تقويم
آغاز را نوشتم
و کدام بوسه
مي گفت "خداحافظ"؟
کسي برايم گل آورد
يا براي بدرقه ام آمدند؟
کسي را مي شناسم
نفرينش، سفر دور است براي آدم
آه اش مرا گرفته؟
يا در فنجان قهوه ام
خطِ روشنِ درازي بود؟
فاصله ها -
تعبير بي مروت رياضيات- را
به ياد نمي آورم
فقط دلتنگي ديدنت را
همراه خاطراتم برايت مي گويم!
از ا. حسن زاده

---

        علي                                                                                 

---