سال اول که شروع کردم تورنتو بودم، سال دوم تهران و الان سن ديگو! خدا سال بعد را به خير کنه.
...........................
سفري کاري داشتم به شرق اين ايالت ثروتمند، به يکي از محلهاي زيباي اين ايالت، Palm Desert ،دو راه براي رفتن وجود داشت: مسير بزرگراهي و مسير داخل شهري(روستايي). من راه دوم را انتخاب کردم. از اينجا سه ساعت با ماشين راه بود. مسيري پر از پيچ و خم و کاملا کوهستاني. هرچه به سمت شرق بيشتر مي رفتم درجه حرارت بطور نجومي بالا ميرفت! موقع حرکت 70 بود و موقعي که به اون شهر رسيدم 105! در مسير پيچهاي مختلف را پشت سر مي گذارم و به بالاي کوههايي که پوشيده از سنگهاي بزرگ و صخره هاي حجيم هستند ميرسم. در بين راه از جنگلهاي مختلفي هم گذشتم که هيچ شباهتي به جنگلهاي شمال خودمان و کانادا نداشت.در اين بالا در ارتفاع بيش از 4000 فوتي هستم.به کف جاده نگاهي ميندازم:اينجا برف مياد(ميخهاي شب نما وسط جاده در برشهاي کنده شده در آسفالت جاسازي شده اند)و قبل از اينکه فرود از اين سراشيبيها را شروع کنم مکاني هست براي ديدن اين دشت سرسبز پايين. با ماشينهاي ديگر که درطول اين جاده ها ازهم سبقت ميگرفتيم توقفي ميکنيم و چشم را به اين منظره دلنواز ميسپاريم. ديرم شده و زودتر از اونها خداحافظي ميکنم و خودم را تن به سقوطي زيبا در اين مسير پر پيچ و خم و با سرعتي که مدتها بود از خودم بياد نداشتم ميدهم. گوشهايم ميگيره...
اين تجربه ايراني داشتن من هم دردسري شده!البته بايد بهشون حق هم داد چپ و راست در همه جا ميگن ايراني ها تروريستند، خوب بدبختا فکر ميکنن خودشه، ميخواد بياد وسط مرکز آبرساني کاليفرنيا تمام آبها را آلوده کنه! دابل چکت هم بايد بکنيم و...
.......................
I'm too far from home it takes far too much energy...
...I cannot afford to, no one will ever see me