blog*spot

عـــلـــــي













فهرست وبلاگهاي فارسي




گويا


اشعاري كه مي خوانم




لامپونويس فارسي

ا.يشايايي














This page is powered by Blogger. Isn't yours?
Saturday, December 11
 
شب با گلوي خونين
خوانده ست ديرگاه.
دريا
نشسته سرد.
يک شاخه
در سياهي جنگل
به سوي نور
فرياد مي کشد.
از ا.شاملو
.................
مه همه شهر را فرا گرفته و نمي شه بيست متري جلوي خودت را ببيني. امروز شايد گرمترين روزي بود که در طول عمرم در اين موقع سال ديدم با درجه حرارتي 75(24 خودمون) و شايد بهمين دليل تمام شهر را مه غريبي فرا گرفته. اين گرما و سبزي شهر، دوباره نداشتن احساس کريسمس را که در ايران داشتم ، برايم به ارمغان مياورد، اگر فقط اين چراغاني هاي کريسمس و شلوغي مراکز
خريد نبود.
....................
دوستي عزيز از کلگري در اين تعطيلات در اينجا خواهد بود و دوستي ديگر از نيويورک سري به من خواهد زد و من به خودم قراره سر بزنم!
.....................
يکي از موزيکهايي که هميشه دوست داشتم و به آن گوش ميدادم کارهاي Ravi Shankar است که همه آنها زيبا و استادانه هستند. اين رئيس گرامي من انگار فهميده بود که من کارهاي اين موزيسين بزرگ هشتاد و چهار ساله را جا گذاشته ام ، يک روز آلبومBridges را به من هديه داد( کارها برعکسه اينجا!)

اين آلبوم سال 2001 انتشار پيدا کرد و در برگيرنده قطعاتي از سه آلبوم جاوداني اين موزيسين(Inside the kremlin, Tana Mana و Passages) ميباشد. از 11 قطعه تشکيل شده و همگي از زيباترين قطعات اين موزيسين و استاد مسلم سيتار ميباشند. اين خواننده سومين جايزه گرمي خود را در سال 2002 براي آلبوم Full Circle دريافت کرد.
.......................
بعد از مدتها دوفيلم ايراني ديدم: کما ( بابازي زيباي امين حيايي) و بوتيک که اين يکي حسابي من را برد به تهران و هياهويش ،و از همه مهمتر بازي همبازي تاتريم، افشين را ديدم. چقدرعوض شده بود (يعني من هم عوض شدم؟) هر دو، فيلم متوسطي بودند که جسورانه مسائل اجتماعي ايران را به ميان کشيده بودند( من نسخه هاي سانسور نشده را ديدم)
...................
يک قرار وبلاگي به همت علي تمدن در ارواين روز نوزده دسامبر برگزار ميشود و خوب اينطوري يک سري از بچه هاي جنوب کاليفرنيا را ميبينم. انگار قراره همشهري قديمي، حسين درخشان هم باشه.
.....................
باغ بود و دره-چشم انداز پر مهتاب
ذاتها با سايه هاي خود هم اندازه.
خيره در آفاق و اسرار عزيز شب،
چشم من-بيدار و چشم عالمي در خواب.
نه به صدايي جز صداي رازهاي شب،
و آب و نرماي نسيم و جير جير کها،
پاسداران حريم خفتگان باغ،
و صداي حيرت بيدار من( من مست بودم، مست)
خاستم از جا
سوي جو رفتم، چه مي آمد
آب. يا نه چه مي رفت،
هم زان سان که حافظ گفت، عمر تو
با گروهي شرم و بي خويشي وضو کردم.
مست بودم، مست سرنشناس، پا نشناس، اما
لحظه پاک و عزيزي بود.
برگکي کندم
از نهال گردوي نزديک،
و نگاهم رفته تا بس دور.
شبنم آجين سبز فرش باغ هم گسترده سجاده.
قبله، گو هر سو که خواهي باش.

با تو دارد گفت و گو شوريده مستي.
-مستم و دانم که هستم من-
اي همه هستي ز تو، آياتو هم هستي؟
از م. اخوان ثالث
..............................