اي برادر تو همه انديشه اي
مابقي خود استخوان و ريشه اي
گر بود انديشه ات گل گلشن
ور بود خاري تو هيمه گلخني
از
مولانا
..........
من-دستي دستي-خودم را مسموم مي کنم که تو را فکر کنم
عاطفه!
و دستي دستي تا صبح به شب گردها-که جاده ها.
چه شکل ها هستي-تو-عاطفه!-راستي-تو
دهانت چه شکلي هاست
روي زمين راه مي روي-عاطفه-تو
روي هوا راه ميروي-عاطفه-تو
و يا که روي کجا
کجا راه مي روي
دهانت چه شکلي هاست
از کدام مغازه عاطفه!نان کلوچه مي خري
از کدام مغازه
که بسته ي سيگارت تمام-وقتي که-
ونصفِ شبي
و کلافه اي
و کلافه گي
و مي ماند
من خيلي گرسنه ام-عاطفه!- شايد
صداي تو مي آمد-صداي تو آمد
صداي-تو-مي آيد...
من دستي دستي عاطفه!خودم را مسموم مي کنم
و فکر-عاطفه!
و فکر مي کنم-عاطفه!
دهانِ تو-عاطفه!-چه شکلي هاست
چه گونه شکلي هاست.
از
ه.جهانشاهي
....................
شهرنوش پارسي پور 19 فوريه-دقيقاً زمانهايي که من اينجا نيستم- اينجا خواهد بود در مورد
گيل گمش به گفتگو خواهد نشست
و براي شب سال نو هم حسن شماعي زاده اينجا خواهد بود!!(ياده دکتر زاهدي بخير که هميشه از اين هنرمند(!) ياد مي کرد)