موج
من آن موجم که آرامش ندارم، به آساني سرِ سازش ندارم
هميشه در گريز و در گذارم، نمي مانم به يکجا بيقرارم
سفر يعني من و گستاخي من، هميشه رفتن و هرگز نموندن
هزاران ساحل و ناديده ديدن، به پرسش هاي بي پاسخ رسيدن
من از تبار دريا، از نسل چشمه سارم
رهاتر از رهايي، حصار بي حصارم
ساحل حصار من نيست، پايان کار من نيست
همدرد و يار من نيست، کسيکه يار من نيست
در انتظار من نيست
صداي زنده بودن در خروشم، به ساحل چون ميايم خموشم
به هنگاميکه دنيا فکر ما نيست، براي مرگ هم در خانه جا نيست
اگر خاموش بشينم روا نيست، دل از دريا بريدن کار ما نيست
من آن موجم که آرامش ندارم، به آساني سرِ سازش ندارم
هميشه در گريز و در گذارم، نمي مانم به يکجا بيقرارم
از
اردلان سرافراز