يکي ديگه از همکارانم رفت.ايندفعه هم اتاقيم و دوباره من و دفترم تنها شديم!دوباره تنها شديم! دوباره تنها! و من چند بار ديگه بايد انواع تنهايي را در زندگيم تجربه کنم؟!
چقدر آموزش خوبي بمن داد در اين مدت نه چندان طولاني، درباره مکزيکي هاي اين شهر که در اين طرف دنيا بطور مداوم با آنها برخورد مي کني. چقدر خوب به من نشان داد رفتارهايشان را، حرکاتشان را و افکارشان را. فقط من ايندفعه دانشجوي بدي بودم که فقط چند کلمه از زبانشان را ياد گرفتم.اميدوارم جاي جديد برايش موفقيت بياورد، اينجا که پس از چهار سال راضي رفت...
حالا من هستم و چهار نفر ديگه، تا به کجا ميرود اين ناکجا آباد...؟
.....................
يعني تمام شد تورنتو برايم؟ واقعاً تمام شد؟! و حالا اين کشور است و من؟!
......................
براي بار دوم در اين يک سال پايم را در اين Civic centre گذاشتم و اينبار براي اجراي تاتر موزيکال جالب
Stomp: چند جوان خياباني که با هر چه دم دستشان ميرسيد اجراي جمعي و همنوازي موسيقي ضربي را انجام ميدادند و چقدر زيبا و هماهنگ اين سازها ابتدايي را مينواختند. از کيسه پلاستيکي پر از هوا گرفته تا لوله هاي لاستيکي توخالي، از انواع سينک ظرفشويي پر از آب بگير تا جاروهاي T ! و بعد هم لموزين سواري در شهر! شب خوبي بود.
..........................
اينم از دوست رفيق ما، آخه مني که مال اين کشور نيستم ميدونم که معامله کردن با کوبا ممنوعه! نتيجش اين شد که يک ماه نشده استعفا را تقديم کرد و گرنه که هر چه بيشتر بهم اش ميزدند به قول اين رفيقم گندش بيشتر ميشد! حالا بدتر از همه اينه که اين کار را به حساب کل جامعه ايراني اينجا ميگذارند بخصوص وقتي که شهردار هم در دفاع از عملکردش ميگه که ميخواستم از جامعه ايراني-آمريکايي کسي را در کارهاي شهر وارد کنم و اينکار در جهت مشارکت بيشتر اين جامعه بوده وبس... بهتر از اين نميشد ديد شهرداري را نسبت به ايراني ها گند زد!(و در عين حال در صفحه اول روزنامه هاي اين شهر رفت!)
............................
دوباره مه هاي اول صبح اين شهر شروع شد و من را ميبره به روزهاي اولي که پا به اين شهر گذاشتم...چقدر زود گذشت! و من چه کردم در اين يک سال؟...
...................
هر چه به امتحانم نزديک تر ميشم نااميد تر ميشم! آخه سر پيري و معرکه گيري؟!
..................
بالاخره انگار داره يه جاي آبرومند اين شهر براي خورد و خوراک و خريد، پيدا ميکنه...خدا را شکر...
............................
و زيبا نوشته اين
قاصدک در روز زن درباره زنها ، مثل هميشه... هشت مارچ روززن مبارک...