ونکوور، ونکوور، ونکوور... بارون، بارون و بارون. زيبا بود اين شهر با برفهاي روي کوههايش، با آدمهاي چشم باداميش، با زمينهاي خيسش، با هواي بارانيش، با ديدن يارانم، با بودن همراهانم و با او ...
شايد بجاي تورنتو بايد سر از اينجا در مياوردم. تمام شهر در جنب و جوش المپيک زمستاني 2010 است و بنظر ميرسد کار فراوان. و اين مسير بهشتي به ويکتوريا در بين اين جزيره هاي پوشيده از درخت. زيبا بود و خيس.
............
راستي سال نو مبارک.